حامد اسماعیلی – پایگاه خبری تحلیلی دختران قهرمان: شاید ورود هر بازیکنی از دوران نوجوانی و ماندگاریاش در تیم ملی تا به امروز، یا با تکیه بر اراده خود و یا با استعانت از هر عاملی، سبب القای این حس شود که تیم ملی، جزیره ثبات من است.
با این وجود، واقعیت جاری در آفرینش این است که جهان به روی همه جزایر ثبات شمشیر میکشد. قلعه مستحکم؟ جایگاه ایمن؟ جهان ما اینطور کار نمیکند. خانه امن، خانهای است که وجود ندارد.
تیم ملی خانه کسی نیست و قرار هم نیست که تا ابد سندش به نام کسی باشد. با اتکا به این قانون نانوشته، به موضوع سارا بهمنیار میپردازیم. کاراته کایی که در تیم ملی هست اما نه آن بودنی که دلخواه است. نه آن بودنی که از او انتظار میرفته است.
او با استناد به موفقیتش در انتخابیهای تیم ملی، مدعی بهترین بودن است اما این، یک علامت سؤال ایجاد میکند: تا چه زمانی؟ این سوالی ست که بخش قابل توجهی از جامعه کاراته برای آن پیشبینیهایی دارند.
بازیهای همبستگی اسلامی، در یک رقابت غیرقابل قیاس با میادین بزرگی که سارا بهمنیار به چشم دیده، چیزی بیشتر از یک دستگرمی نبود و در یک دستگرمی برای کاراته کایی با سوابق بهمنیار، کسب برنز موفقیتی نیست که سبب شود روی سر او گل بریزیم.
تلخ یا شیرین، باید پذیرفت، سارا بهمنیار حداقل در دو سال اخیر در نگاه جامعه بزرگ اندیش کاراته جایگاه خود را به عنوان یک ستاره قابلاتکا از دست داده است و فرصت برای او بی نهایت نیست.
زمانی که سارا توانست در مسابقات جهانی ۲۰۱۸ در مادرید، ریبالچنکوی روس را شکست دهد و تک مدال کاراته زنان را در اسپانیا کسب کند و بعدها طلای لیگ جهانی را به دست آورد، به نظر میرسید او در حال رسیدن به جایگاهی است که حمیده عباسعلی در آن قرار داشته است.
حمیده عباسعلی هر زمان که در هر رقابتی به میدان میرفت شانس بزرگی برای طلا بود و هر زمان هم که به این موفقیت نمیرسید چهره و جایگاهی در همان حد و اندازه به نمایش میگذاشت. ثبات حمیده در نتیجهگیری با هر ترفند و ابزار و توانمندی، او را از سایرین جدا میکرد.
سارا بهمنیار اما در نمودار حرکتی خود پس از رسیدن به یک نقطه ماکزیمم در مسیر قهرمانی، وارد روند نزولی شد و هنوز که هنوز است نتوانسته کسی را متقاعد کند که این روند نزولی یک اتفاق یا یک فرآیند طبیعی بوده است و قرار است تمام شود که اگر اینگونه شود همه منتظرند که بدانند: پس کِی؟
در مورد سارا بهمنیار، دو نظریه وجود دارد: یکی این که او سرانجام بازخواهد گشت و تجاربی که در سن پایین به دست آورده او را به نقطه موفقیت باز خواهد گرداند.
نظریه دوم اما متفاوت است و نتایج اخیر او را مد نظر قرار میدهد. بر این اساس، دل بستن به سارا بهمنیار برای سالهای آتی، یک ریسک است و سرمایهگذاری برای پرورش قهرمان در وزن منهای ۵۰ کیلو باید به طور جدی مورد توجه قرار گیرد تا هم بهمنیار در خطر توهم بی رقیبی قرار نگیرد و هم شانس به دیگران داده شود.
بر اساس این نظریه، اگر برای مثال معصومه محسنیان هم به جای بهمنیار در مسابقات قهرمانی آسیا و بازیهای کشورهای اسلامی مسابقه میداد عملکردی بدتر از بهمنیار نداشت پس باید به او کمک شود که خودش را باور کند و آماده جایگزینی بهمنیار شود.
معصومه محسنیان، البته فقط یک مثال است. در وزن بهمنیار، دو سه مهره در رده سنی امید (مثل زینب جعفر نژاد و سوده خلیلی یا هر مدعی دیگر) مترصد فرصت برای پیشرفت هستند.
با این حال، آن چه تفاوت آنها با بهمنیار را میسازد، میادین پرتعدادی است که سارا بهمنیار دیده است و آنها ندیدهاند و این شکاف تجربی، اهمیت فوقالعادهای دارد. همین شکاف، سارا را در انتخابیها یک قدم از دیگران، پیشتر نگاه داشته است.
این یک هشدار است که مدیریت تیمهای ملی باید به آن توجه کند. هشداری برای عمیقتر شدن شکاف، با این منطق که هر اندازه هم به بهمنیار ایمان داشته باشیم، آیا جایگزین مناسبی برای شرایط “فورس ماژور” تربیت و مهیا کردهایم؟